بدون عنوان
بدون عنوان
کوچولم ببخشید دیر اومدم این روزا سرگرمه کارگاه های مادر وکودکت هستیم داری بزرگ میشی مامان و من چقدر دلم تنگ میشه واسه این روزات داری مرد میشی و من گاهی این زود گذشتن ها رو دوست ندارم خیلی دوست دارم این روزا داناتر شدی و حرف گوش کن تر ولی چن کلمه حرف زشت یاد گرفته ای کوچولم خیلی دوست دارم مامانی و ........ ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:36
تله کابین
کوچول مامان سوار *تله کافین* شدی فدات شم به زبون خودت نوشتم شیرین زبونم ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:33
جواهر ده و اسب سواری
کوچول مامان هم ترسیده بودی هم دوست داشتی سوار اسب بشی... فدات یکی یه دونه مامان جون ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:28
سختی پدر
کوچولم چهره بابا جونی رو ببین که با چه مشقتی شما رو تا اون بابلا بغل کرد و برد تازه همش میگفتی بابا بغلم کن خسته شدم ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:22
قلعه رود خان
سفر شمال
30 شهریور با کوچول و خاله مهری رفتیم شمال کوچول مامان کلی آب بازی کردی .....تو رامسر تله کابین سوار شدی و کلی بهت خوش گذشت البته امید وارم..... کوچول فدات شم من ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:08
درد و دل
کوچولم خیل دوست دارم اونقدر دوست دارم که حتی گاهی یادم میره از بودن باهات لذت ببرم یادم میره که این روزا چه زود میگذره خیلی زود......... افسوس میخورم که شما داری بزرگ میشی و من اونجور که باید نمیتونم از بودن باهات لذت ببرم ..........افسوس میخورم واسه شیرین زبونیات واسه کارات.... مثلا امشب میگفتم سرم درد میکنه یهو برگشتی گفتی مامان الهی بمیرم من....... افسوس که این روزا با سرعت گیج کننده ای در حال گذر ست و من دیگه این روزا واسم تکرار نمیشه خیلی دلم تنگ میشه واسه این روزات..... کوچولم الان که دارم مینویسم گریه امونم نمیده گریه دلتنگی دوست دارم چه خوبه که اینجا هست و من میتونم باهات درد و دل کنم ...
نویسنده :
مامان مژگان
2:15